پول بنزین ماشینم را نداشتم

خبرنگاران زیادی در سالهای گذشته با انصاریان مصاحبه کردهاند که اکثر آن مصاحبهها درباره تجارب فوتبالی و البته سینمایی و تلویزیونی او بوده است. اما این بار بهانه ما برای گفتوگو با او موضوعی بود که نه به بازیگری مربوط است و نه به فوتبال. با علی انصاریان گفتوگویی ترتیب دادیم درباره آدمهایی که دخلو خرجشان با هم جور درنمیآید و در از بین بردن پول در صدم ثانیه تبحر خاصی دارند. انصاریان که چند سال از زندگیاش را به این شیوه گذرانده است خاطرات و توصیههای جالبی از آن دوره دارد.
- یادتان هست نخستین حقوقی که گرفتید چقدر بود؟
بله. سال ۶۹نخستین حقوق من ماهی هزار تومان بود.
- چقدر طول کشید تا این مبلغ بالا رفت؟
مدت کوتاهی طول کشید تا اینکه رسید به ماهی ۳۰هزار تومان و بعد بالاتر رفت.
- اولین خرج بزرگی که کردید چه بود؟
در شرایط سنی و فوتبالی که من داشتم، بیشترین دغدغهام خرید ماشین بود. البته نهتنها من که آن زمان بهعلت فوتبال بازی کردن شهرت داشتم بلکه افراد زیاد دیگری که در شرایط سنی من بودند به نخستین چیزی که فکر میکرد خرید ماشین بود. حالا فکرش را بکنید که من آدم مشهوری بودم در یک تیم بزرگ به اسم پرسپولیس. فکر میکردم اگر یک ماشین خوب داشته باشم حال من را خوب میکند. من برای همان حال خوبی که فکر میکردم با خرید ماشین به من دست میدهد تمام تلاشم را کردم تا بتوانم ماشین بخرم.
- خرید ماشین آن زمان عاقلانه بود؟
خرید ماشین عاقلانه بود اما اینکه هزینهای برای خرید ماشین درنظر بگیرم که چندین برابر در آمدم بود بهنظر عاقلانه نمیآمد. من و خیلی از همدورهایهای من فکر میکردیم چون تا حدی مشهور شدهایم باید بهترین ماشین را سوار بشویم. حتی دوستانی که از شهرهای مختلف به تهران میآمدند هم به تنها چیزی که فکر میکردند خرید ماشین خوب بود. این ماشین گره خورده بود به زندگی تمام ما و نمیتوانستیم لحظهای از فکر آن خارج شویم. یک جورهایی انگار ماشین تبدیل شده بود به برند ما، میخواستیم به دیگران بگوییم که ما. این ماشین را سوار میشویم چون فلانی هستیم؛ ماشین مشخصه و به نوعی هویت ما شده بود.
- بیشترین ضرر مالی که تجربه کردی در خرج کردن برای چه چیزی بود؟
صددرصد ماشین. ما هر بار که ماشین میخریدیم با ضرر بسیار زیادی مجبور به فروش آن میشدیم یا عوضش میکردیم. چون از نظر ما نمیشد یک ماشین را چند سال پشت سر هم سوار شویم. من فکر میکردم در ماشین خریدن هم باید مثل لباس و چیزهای دیگر تنوع به خرج دهم. تازه خیلی وقتها خرید ماشین کفاف نمیداد. من بارها برای اینکه ماشین خوبی داشته باشم به فکر واردات میافتادم. ماشینهای زیادی وارد کردم و سوار شدم که هر کدام برایم هزینههای زیادی دربرداشت. من با خرید ماشین سال به سال ضرر میکردم و به جای اینکه پولم بیشتر شود، هر سال کمتر میشد. گاهی اوقات پیش میآمد که در یک سال چندبار ماشین عوض میکردم و الان که فکر میکنم افسوس میخورم.آن زمان ذهنیت اشتباهی داشتم و بهنظرم تمام مشکلاتی که برای خودم ایجاد کردم نتیجه همین ذهنیت اشتباه بود. شاید اگر پول ماشین و خرجهای اضافه را برای یک کار سرمایهگذاری میکردم الان وضعیت مالی بسیار عالیای داشتم. حتی اگر قسمتی از دستمزدم را بهعنوان سپرده در بانک میگذاشتم تا الان سرمایهام چندین برابر شده بود.
- خرج کردن این پولها برای شما اسم و رسم میآورد یا برای خرج کردنشان دلیل دیگری داشتید؟
فقط در آن لحظه حال خوبی داشتم.
- حال خوبت میارزید به این همه ضرر؟
مسلما نه. آن زمان البته اینطور فکر نمیکردم و برایم مهم نبود چه چیزی را از دست میدهم. همین که حس میکردم به واسطه هزینهای که کردهام حالم خوب است، روبه راه میشدم. مسافرتها، بیرون رفتنها، مهمانی گرفتنها و خرجهایی که برای این کارها انجام میدادم میتوانست خیلی کمتر و جمعوجورتر باشد. اگر درست هزینه میکردم هم حال خوبی بهدست میآوردم و هم میتوانستم الان شرایط بهتری داشته باشم.
- آن زمان کسی نصیحتتان میکرد که این پولها را خرج نکن؟
بله. خدا بیامرز پدرم همیشه میگفت علی جان حواست باشد که پولهایت را چطور خرج میکنی. باید یک مقداری هم پسانداز داشته باشی. همیشه حواسش به من بود که چه میکنم اما خب نتیجهای نداشت.
- فکر میکردید درست نمیگوید؟
اتفاقا مطمئن بودم که صددرصد حق با پدرم است اما برای اینکه همان حال خوب را داشته باشم کار خودم را میکردم. به حرفهایش گوش میدادم اما در نهایت تصمیمی را میگرفتم که اشتباه بود و آن زمان بهنظرم میرسید که بهترین تصمیم است.
- فقط خرجهای اضافی، تو را از زندگی عقب انداخت یا چیزهای دیگری هم بود؟
یکی از کارهایی که انجام دادم و از آن پشیمان هستم مربوط به پولهایی است که در شرایط سخت خرج دوستانم کردم و آنها نهتنها پول را برنگرداندند که بعد از ماجرا، غیبشان هم زد و دیگر خبری از آنها نشنیدم اما در شرایط سنیای که من داشتم و چارچوب اخلاقی که به اشتباه برای خودم چیده بودم به این مسائل اهمیت نمیدادم و با یک فدای سرم و دیگر از این کارها نمیکنم، خودم را قانع میکردم.درخصوص خرید ماشین هم باید بگویم مسئله فقط خرید ماشین و هزینهای که صرف آن میکنی نبود، ماشین خوب خرج تعمیرگاه زیادی دارد. من آن زمان که بیام و داشتم برای رفتن به تعمیرگاه حداقل باید ۳میلیون تومان پول همراه خودم میبردم. کوچکترین کاری که برای ماشین انجام میدادند صدها هزار تومان خرج داشت. زمانیکه در تعمیرگاه پول را میدادم اصلا به این فکر نمیکردم که میتوانم این پول را پس انداز کنم، نگاهم بیشتر به این بود که در این لحظه عشق کنم و خلاص. اصلا به فکر آینده نبودم.
- چه شد که علی انصاریان به این فکر افتاد که باید دخلوخرجش را با هم جور کند؟
۳۰سال را که رد کنی خودبهخود به این فکر میافتی (خنده). در این سن بهخودت میآیی و میبینی هیچ سرمایه و اندوختهای نداری جز یک ماشین. خیلی از همصنفهای من بعد از ۳۰سالگی نمیتوانند فوتبال بازی کنند و به واسطه خرجهای نامعقول زندگیشان را از دست میدهند.حالا خدا را شکر من بعد از سالهایی که مجانی(!!) بازی کردم، مدتی به تبریز رفتم و دستمزد گرفتم و توانستم کمی از خرجهایم را کم کنم و به زندگیام سر و سامانی بدهم. خدا را شکر نزدیک به ۵سال بازی کردم و سرمایهای بهدست آوردم که مجبور نباشم یک وقت دستم را جلوی کسی دراز کنم.اولین چیزی که بعد از ۳۰سالگی از سرم افتاد ماشینبازی بود. با یک ۲۰۶در شهر تردد میکنم. هم ماشین راحتی است و هم وسایلش همه جا پیدا میشود. دیگر برایم مهم نیست که باید سوار چه ماشینی شوم تا حالم در لحظه خوب شود. حالم با همین ماشین عالی است. من یک زمانی در سرمای زمستان با دوچرخه و موتور سر تمرین پرسپولیس میرفتم و خدا را شکر میکنم که الان همین ماشین را دارم.
- غیر از ماشین برای چه چیز دیگری هزینه میکردید؟
کلا وقتی آدم معروف میشود بهدنبال تجملات هم میرود؛ مثلا همیشه پول زیادی بابت موبایل و ساعت پرداخت میکردم. من یک زمانی خیلی درگیر ساعت بودم. اصلا نمیتوانستم خودم را در مقابل خرید ساعت کنترل کنم.
- الان دیگر وسوسه نمیشوید؟
چرا، گاهی اوقات وسوسه میشوم اما سعی میکنم جلوی خودم را بگیرم و به جای خرید چند ساعت، یک ساعت میخرم و از آن استفاده میکنم.
- دلتان برای پولی که میدادید نمیسوخت؟
آن زمان که ۱۴سالم بود و در بازار و تراشکاری کار میکردم تا بتوانم سر تمرین فوتبال بروم قدر ریال به ریال پولم را میدانستم اما زمانی که پول زیادی دستم آمد و دستمزدم از فوتبال بیشتر شد، برایم مهم نبود. خرید ۵میلیون تومانیام متاسفانه مثل این بود که یک کیلو شلغم خریدهام و مهم نبود. من قدر پول را نمیدانستم اما الان اگر به گذشته برگردم هیچکدام از کارهای قبلیام را انجام نمیدهم.
- آن زمان پیش آمده بود که پول کم بیاورید؟
بارها. یادم است وقتی ماشین را تعمیرگاه میبردم گاهی مجبور میشدم از دوستانم قرض کنم یا چک بدهم و وقتی حقوقم را گرفتم پولش را بدهم. بارها در این خصوص با صاحبخانهام نیز به مشکل برخوردم و تمام این اتفاقات به این دلیل رخ داد که من به فکر پولی که درمیآوردم نبودم. فکر میکردم همیشه جوان هستم، همیشه میتوانم کار کنم، همیشه همینقدر پول درمیآورم و زندگیام همیشه همینقدر خوب است. حتی بعضی اوقات پول بنزین ماشینم را هم نداشتم که بدهم.
- الان کسی را نصیحت میکنید؟
چون خودم این دوره را گذراندهام خیلی زیاد همه را نصیحت میکنم.
- گوش میدهند؟
مگر من گوش دادم؟ نه آنها هم فقط میشنوند و مثل من گوش نمیدهند. یادم است که آن سالها بهروز رهبریفرد که ۶سال از من بزرگتر بود همیشه میگفت: «علی به فکر فردات باش. همیشه اینقدر جوون نیستی و نمیتونی فوتبال بازی کن» اما من گوش نمیدادم. یادم هست هزار بار کریم باقری در این خصوص من را نصیحت کرد اما کارساز نبود (خنده). اما من هنوز هم خیلی از آدمهایی که دوستشان دارم و برایم مهم هستند را نصیحت میکنم و تجربیاتم را با آنها در میان میگذارم. من میدانم که همه دوست دارند ماشین خوب داشته باشند، حتی کسی که دوچرخه سوار است دلش میخواهد پشت فرمان بنز بنشیند اما خب باید هر چیزی را به جای خودش خرج کرد. نمیشود آدم تمام سرمایهاش را بکند بنز و بیامو و بعد جایی برای خوابیدن نداشته باشد.
- قبلا فقط آدمهای مشهور در قید و بند ماشین بازی بودند اما الان شهرت معنایی ندارد و خیلیها با پرداخت پولهای کلان و به سختی انداختن خود اقدام به خرید ماشین میکنند. با این آدمها ملاقات داشتهاید؟
تا دلتان بخواهد. آدمهایی را میشناسم که وام میگیرند تا ماشین بخرند. بعد نمیتوانند قسط وامشان را بدهند. همین میشود که ماشین را با ضرر میفروشند و خودشان را به دردسر میاندازند. مشکلی که ما داریم این است که قانع نیستیم. نمیگویم که نباید اهداف بلند داشته باشیم، نه؛ اتفاقا بلندپروازی هم خوب است، آدم باید بلندپروازی کند تا به نتیجه برسد اما اینکه توقع بیش از حد از خودش داشته باشد، حتما با مشکل مواجه میشود.
- آن زمان که خرجهای هنگفت داشتی، چه چیزی باعث میشد راضی به پول دادن بشوی؟
دقیقا یادم است آن زمان یکی از بچهها میآمد و میگفت فلان گوشی مد شده است؛ مثلا گوشیای آمده که پیغامگیر دارد. فردا صبح تمام ۱۵نفر داخل رختکن این گوشی را میخریدند. حتی شاید ربطی به چشم و همچشمی نداشت، جو آن موقع اینطور بود. البته الان هم هست. یادم است یک دورهای ماشین اپل کورسا مد شده بود. همه ما رفتیم و این ماشین را خریدیم و این حرکت برای مان خیلی جالب بود.
- نصیحتتان به آدمهایی که مصاحبه ات را میخوانند چیست؟
خیلی دوستانه به آنها میگویم که خوب بگردند، خوب بچرخند، برای خودشان خرج کنند اما در حد و انداز ه معقول. اگر ماهی ۱۰۰تومان درمیآورند نصف آن را در بانک بگذارند و برای خودشان سرمایه کنند.
- فکر میکنید در این خرجهای بیرویه چه عاملی از بقیه مؤثرتر است؟
اول از همه خود فرد مهم است. نمیتوان چنین رفتاری را فقط به اجتماع ربط داد. خود فرد است که تصمیم میگیرد چقدر هزینه کند و پایش را به اندازه گلیمش دراز کند. من بعد از ۳۰سالگی متوجه شدم که اگر در موقعیت خاصی هم قرار میگیرم نباید خودم را در مسیر اشتباه قرار دهم اما اگر ۱۰سال قبل بود و یک نفر درباره آپشنهای یک ماشین با من صحبت میکردم، سریع تأثیر میگرفتم و نمیتوانستم خودم را در مقابل وسوسه خرید کنترل کنم. الان یاد گرفتهام که نصف درآمدی که دارم را برای خودم در گوشهای نگهدارم و به زخمی بزنم. معتقد نیستم که کسی برای خودش خساست به خرج بدهد اما خرج بیرویه هم کار درستی نیست.