هشدار؛ نظام را به آریستوکراسی تبدیل نکنید

image_pdfimage_print

برای داوری کردن فارغ از حب و بغض در مورد یک رویداد، گذشت بیش از سه و نیم دهه زمان کمی نیست. اکنون بیش از سه و نیم دهه از انقلاب اسلامی می‌گذرد اما در طول سالیان گذشته عملکرد و رفتار افراد و جریاناتی باعث شده که هیچ‌کس را توان نزدیک شدن منصفانه به انقلاب نباشد تا این رویداد را تحلیل و بررسی بکند.

چرا مردم انقلاب کردند؟ و جوانان امروز ما به‌خصوص دهه هفتادی‌ها، از دلایل بروز انقلاب چه می‌دانند؟ اگر دو سؤالِ دلایل وقوع انقلاب و علت فرار شاه، از جوانان امروزی پرسیده شود چند درصد از آن‌ها به این سؤالات پاسخ و یا اصلاً جواب درست می‌دهند؟ هر انقلابی برای خود آرمان‌ها و اهدافی دارد و بی‌شک انقلاب اسلامی و انقلابیون نیز برای خود اهداف و آرمان‌هایی داشته و مدینه فاضله‌ای را در ذهن خود ترسیم کرده بودند.

همان‌طور که در سالیان اخیر نسل‌های دوم و سوم انقلاب فراموش شده‌اند، گویا آرمان‌های انقلاب هم رفته رفته در حال فراموشی‌اند. در سال‌های اولیه انقلاب شایسته‌سالاری و ساده زیستی در میان مسئولین رواج پیدا کرد، چنین شد که حتی اگر کسی کالای لوکس و یا ماشین مدل بالایی داشت آن را در پستوی خانه خود پنهان کرد.

اتاق مدیران به روی تمام مردم باز بود و روحیه جهادی در بین مسئولین رواج داشت، این فضا، فضای اوایل انقلاب بود و این‌گونه روحیه انقلابی و جهادی در کنار ساده زیستی مسئولین یکی از اهداف و ثمره‌های انقلاب بود. در این یادداشت به دو پدیده اشاره می‌شود که با آرمان‌های اولیه انقلاب تضاد کامل دارند اما روزبه‌روز در حال تکامل و تکوین هستند.

۱- جامعه به مانند یک موجود زنده است و یک موجود زنده به‌طور غریزی و آگاهانه به اتفاقات اطراف خود واکنش نشان می‌دهد، گاهی اتفاقات و رخدادهایی که از دید برخی افراد کوچک هستند زنجیره‌وار در ذهن جامعه شکل می‌گیرند و جامعه در نهایت واکنش شدیدی نشان می‌دهد.

مثلاً در زمان انقلاب، ملموس‌ترین پدیده استبداد و خلاصه شدن کشور به شخص شاه و اطرافیان بود. نکته منفی که در زمان شاه بیش از هر چیز دیگر هویدا بود، تملق‌گویی به شاه و مقامات عالی رژیم بود، مقامات زیر دست خود را جان‌نثار و نوکر و فدایی مقامات عالی‌رتبه می‌دانستند، زشت‌ترين تصاويري كه از آن دوران به ياد داریم، دست‌بوسي افراد از برخی مقامات بود كه تا كمر خم شده و به دست كسي بوسه مي‌زدند كه با نخوت و غروري خاص آنان را نگاه مي‌كرد.

متأسفانه علیرغم اینکه مقام معظم رهبری در دفعات متعدد با متملقان و چاپلوسان به‌طور علنی برخورد کرده‌اند، اما گویا دیگر مسئولین از تملق و چاپلوسی خوششان می‌آید، متأسفانه تاکنون شاهدیم که در برخی نامه‌نگاری‌ها پیام‌ها و حتی جلسات مسئولین رده‌های پایین‌تر چگونه در برابر مقامات بالاتر خود را کوچک می‌گیرند و با عبارات مشمئزکننده و تملق‌آمیز آن مسئول را مورد خطاب قرار می‌دهند، اخیراً هم عده‌ای در حال عادی جلوه دادن دست‌بوسی از مقامات رده چندم نظام هستند.

تملق گویی این روزها در بین مسئولین رواج پیدا کرده و به‌عنوان یک اصل در حال جا افتادن است، هر مسئولی که به شهرستانی سفر می‌کند آن‌قدر بنر و پوستر با عبارات چاپلوسانه برای وی می‌نویسند که آدمی می‌ماند که بعضی‌ها برای حفظ منصب دست به چه‌کارهایی نمی‌زنند، نمونه دیگری چاپلوسی مدرن، پیام‌های تبریکی است که هر روز بر صفحه روزنامه ها نقش می‌بندد و مدیران نالایق و ناشایسته، به عنوان بهترین و خلاصه فرشته معرفی می‌کنند.

۲- در این نوشتار نیز نشان می‌دهم که چگونه بعد از گذشت سه و نیم دهه از انقلاب، امروزه شایسته‌سالاری جای خود را به خویشاوند سالاری و نپوتیسم (خویش و قوم‌پرستی یا انتصاب خویش و تبار به مشاغل مهم اداری) داده است.

کشور ما با وجود پیشرفت‌های خوب و افراد نخبه و متخصص، تاکنون نتوانسته مدیر تربیت کند و این متخصصین را در مناصب مدیریتی بکار گیرد. این عدم تربیت مدیر خوب، به این دلیل بوده است که در تمام سی‌وچند سال گذشته، مناصب مدیریتی در دست افراد خاص بوده‌اند و هرچند سال یک‌بار مدیریت‌ها بین یک طبقه خاص جابه‌جا می‌شوند. مقام معظم رهبری در سال ۷۵ نسبت به ظهور طبقه جدید هشدار دادند و در سال ۱۳۸۱ اين پديده را چنين توصيف کردند:
«مسابقه رفاه ميان مسئولان، بي‌اعتنايي به گسترش شکاف طبقاتي در ذهن و عمل برنامه‌ريزان، ثروت‌هاي سر برآورده در دستاني که تا چندي پيش تهي بودند، هزينه کردن اموال عمومي و اقدام‌هاي بدون اولويت و به طريق اولي در کارهاي صرفاً تشريفاتي، ميدان دادن به عناصري که زرنگي و پررويي آنان همه گلوگاه‌هاي اقتصادي را به روي آنان مي‌گشايد و خلاصه پديده بسيار خطرناک انبوه شدن ثروت در دست کساني که آمادگي دارند آن را هزينه کسب قدرت سياسي کنند و البته با تکيه بر آن قدرت سياسي اضعاف آنچه را هزينه کرده‌اند گرد مي‌آورند.»

تجربه بسياري از انقلاب‌هاي معاصر نشان می‌دهد که در يک فرآيند کوتاه و يا طولاني کساني که اهرم‌هاي قدرت سياسي و اجرايي را در جريان انقلاب به دست مي‌گرفتند، به‌تدریج خود به يک گروه بسته، به يک کاست حکومت‌گر، بدل مي‌شدند. پيوند مديران سياسي با ديوان‌سالاري دولتي و برخورداري ايشان از امتيازات خاص حکومت‌گران به‌تدریج زمينه‌هاي پيدايش يک طبقه جديد را مي‌آفريند و اينان، با بهره‌گيري از اهرم‌هاي مؤثري که در دست داشتند، در پي حفظ و جاودان ساختن «وضع موجود» برمي‌آمدند.

در جامعه‌شناسي سياسي گاه از اين گروه به‌عنوان بورژوازي بوروکراتيک ياد مي‌شود؛ يعني گروه صاحب ثروتی که از قِبَل ديوان‌سالاري دولتي ارتزاق مي‌کند و منافع آن‌ها در حفظ و ابقا اين اقتدار است. اين فرآيند در انقلاب روسيه منجر به پيدايش طبقه ممتاز و حکومت‌گري شد که به نومانکلاتورا شهرت يافت؛ يعني گروه اجتماعي خاص و بسته‌اي که صرف‌نظر از لياقت و کارايي، هماره در فهرست تصدي مشاغل عالي اداري قرار داشت. (عبدالله شهبازي، «تغيير قانون اساسي و پيامدهاي آن»)

این پدیده به این دلیل خطرناک است که گروهی تقریباً بسته‌ از مدیران بدون کنترل جدی از سوی نهادهای نظارتی سالیان طولانی در مناصب عالی مدیریتی جای خوش می‌کنند و طبقه‌ای از مدیران مادام‌العمر را تشکیل می‌دهند. وجود این‌گونه مدیران مادام‌العمر به‌صورت یک سیستم در ساختار کشور نهادینه شده و این فرآیند در سیستم مدیریتی یک شهرستان کوچک تا کل کشور به‌خوبی مشخص است.

نمودهاي اين فرايند استحاله از مديران انقلابي به مديران يقه سفيد، سپس به نومانکلاتورا و سرانجام به اليگارشي و جلوه‌هاي تلاش براي انباشت روزافزون ثروت‌هاي عمومي در دست اين گروه خاص را در جای‌جای کشور می‌بینیم.

پدیده خویشاوند سالاری به‌کل کشور تعمیم پیدا کرده و در شهرستان‌ها و استان‌ها نیز انتصابات خویشاوندان به‌وضوح قابل لمس است. همان‌طور که در بالا عنوان شد تجربه تاريخ جهان و ايران نشان مي‌دهد که تمرکز و تداوم طولاني قدرت در دست يک گروه محدود به پيدايش طبقه جديد و استيلاي ساختار اليگارشيک (حکومت گروهي معدود و کم‌وبیش بسته) مي‌انجامد؛ اعضاي اين اليگارشي به‌تدریج از طريق وصلت‌های فاميلي خويشاوند مي‌شوند يا خويشان خود را بر‌مي‌کشند و در قدرت سياسي يا ثروت سهيم مي‌کنند. اين فرايند، در صورت تداوم و ثبات طولاني، نظام سياسي اليگارشيک را به آريستوکراسي (حکومت خاندان‌هاي اشرافي) بدل مي‌کند.

چیزی که اکنون انقلاب و آرمان‌های آن را به‌شدت تهدید می‌کند، خطر تبدیل نظام سیاسی ما به آریستوکراسی است، نپوتیسیم کنونی در ساختار جمهوری اسلامی به‌سرعت در حال بلعیدن آرمان‌های انقلاب است. طبقه مدیرانی که همواره مدیرند و روزبه‌روز اشرافی می‌شوند، خود را از بدنه جامعه جدا کرده و به سمت مصرف‌گرایی و زندگی تجملی پیش می‌روند، نمونه این پول‌های بادآورده حاصل از مدیریت مادام‌العمر را اکنون در دستان برخی مسئولین می‌بینیم که به‌وسیله ارتزاق از بیت‌المال صاحب دارایی‌ها و املاک فراوانی‌اند.

درحالی‌که بیشتر کشورهای جهان نپوتیسم و خویشاوند سالاری جرم می‌دانند در کشور ما نپوتیسم هر روزه خود را به نحوی نشان می‌دهد. در آمریكا از قرن نوزدهم، قاعده استخدام بستگان از سوی مدیر یك موسسه عمومی و رعایت حال آنان ممنوع است. این قاعده شرکت‌های سهامی را نیز كه دارای سهام عام هستند شامل می‌شود؛ و تاکنون بر اساس همین قانون، دادگاه افرادی را اخراج کرده است.

گرچه با توجه به انتصاب‌های فامیلی زیاد در کشور و ساختار حاکمیت اکنون تا حدودی کار سخت شده است اما لازم است حاکمیت در این راستا قدمی بردارد و جلوی حرکت نظام سیاسی ما به سمت نظام سیاسی آریستوکراسی را بگیرد و نپوتیسیم کنونی، بیش از این ضربه به کشور و مردم نزدند. تصویب قانون ضد نپوتیسم و خویشاوند سالاری در این برهه مهم است.

ح.م

این سایت توسط سید حسن موسوی کیاسری با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در حوزه های خبری فعالیت می کند

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

enemad-logo