شهيد حجت اله مستشرق؛ ستاره اي پرفروغ در آسمان ساري

کیاپرس : دوستی ما به اوایل پیروزی انقلاب یعنی سال 58 مربوط میشود که سپاه ساری با فراخوانی تعدادی از نیروهای فعال زمان انقلاب،اولین دوره آموزشی نیروهای مردمی رادرمحل فعلی پادگان آیت الله خامنه ای گهرباران راه اندازی کرده بود که ایشان و بنده نیز در سیاهه این فراخوانی بودیم و همان باهم بودن مقدمه دوستی ما بود.(آن زمان هنوز بسیج تاسیس نشده بود) عامل تقویت این دوستی آقای دکتر ابراهیم صفری بود(یکی از مسئولین فعلی سازمان زندانها) که در جریان فعالیتهای مربوط به گروهکهای سیاسی ضد انقلاب و حال و هوای آن روزها در سالهای 58 الی 61 این دوستی را جاودانه تر کرد.
روحیه گرم و صمیمی و باگذشت ایشان به سرعت از ما دوستان به هم حلقه شده ای ساخت که تا شهادت ایشان جدا ناپذیر شده بودیم و حتی یک روز هم نمی توانستیم از هم بی خبر باشیم،مگر زمانیکه ایشان عازم جبهه می شد و یا برای من کاری پیش می آمد.
شهید حاج حجت در تیزهوشی و سلامت تفکر دینی و شجاعت مبارزه با مظاهر کفر و نفاق،زبانزد بود و تقریباً میتوان وی را در ذکاوت و سماجت در راه به نتیجه رساندن یک پروژه سیاسی،یک استثناء در دوره سنی دانست که ایشان در آن قرار داشت.(18 الی21 سالگی) شهید حجت یکی از مداحان خوش صوت نیز بوده که در محرم هر سال شعرهای مرا در مسجد ابوالفضل(ع) ساری (خیابان مدرس) اجرا می کرد.
شبهای بیداری ما برای مراقبت از نمایشگاهها و پوسترهای خیابانی و سایر موارد بسیار زیاد بود و ما غالباً تا ساعت 4بامدادبیدار و پر تحرک بودیم و مصافهای نیمه شبی ما با گروهکهای ضد انقلاب که بسیار هم پرمخاطره بوده،رئوس خاطرات ما را تشکیل میدهند.
خاطرات و مخاطراتی که هر لحظه می توانست ما را قربانی کینه توزیهای ضد انقلاب قرار داده و به عبارتی محومان کند و در این حلقه چند نفره،شهید حجت همیشه در خط مقدم خطرپذیریها و شاید هم درمنطقه استحفاظی ضدانقلاب قرارمی گرفت وبه جرات می توان گفت که کشف مردمی تعداد قابل ملاحظه ای از خانه های امن آنها،حاصل فداکاری و شجاعت کم نظیر شهید حجت در راستای نزدیک شدن به آنها در مناطق قرمز و پرخطر بوده است.
ایشان با شروع جنگ علیرغم ریزاندام بودن،آنقدر داوطلبانه به جبهه ها رفت که رفته رفته به یکی از برجسته و قابل اعتناء در سطوح فرماندهی مبدل شد و تقریباً هیچ عملیاتی را غایب نبود.
شهید حجت متاهل بوده٫لیکن بدلیل کثرت حضور در جبهه٫علیرغم گذشت چند سال از عقد اولیه٫ متاسفانه فرصت زیادی برای زندگی مستقل با همسر با وفایش نداشته و از ایشان یادگاری نیز بجا نمانده است.
.شهید حجت،خستگی ناپذیر،پر ارده،آرام و متبسم،تابع امر ولایت مطلقه فقیه،شجاع،بی ادعا،مخلص٫بی حاشیه،کم گوی و گزیده گوی،شوخ طبع،فداکار و خونگرم٫دلجو و بسیار جذاب و دوست داشتنی بود و بلاتردید نظام وجامعه نمیتوانند حق این بزرگمردان را ادا کرده وآنطورکه شایسته و بایسته آنهاست از آنان تجلیل و قدرشناسی کنند و من هم واقعاً نتوانستم جای این دوستان شهیدم را با هیچکس پر کنم.
پدر مرحوم ایشان از مذهبی های شهر و مرشد زورخانه و ورزش باستانی و معروف به مرشد باقر بوده و شعرهای بسیار زیبایی هم از ایشان در مناقب اهل بیت(ع) بجا مانده است و علاوه بر آن یکی از برادران شهید حجت بنام حاج حسن از نوجوانی،سالها در اسارت رژیم بعثی بوده و هم اکنون نیز یکی از مداحان اهل بیت(ع) واز مدیران کاروانهای حج میباشد وبرادردیگر ایشان حاج هادی ازجانبازان بوده وبرادر دیگرش حاج مهدی که هم اکنون مسئول ستاد برگزاری نمازجمعه است،یکی از رزمندگان محسوب میگردد.
علاو بر آن شهید بهروز(رضا) مستشرق و آقا ناصر مستشرق که ۱۳ بار عمل جراحی داشته از جانبازان سرافراز است و برادرش آقا اسحق نیز از پسر عموهای وی بوده و از افتخارات خانواده مستشرق ا ند.
برای سردار شهید حاج حجت مستشرق نیز شعرهای متعدد سروده ام که به دلیل عدم جمع آوری متاسفانه امروز هیچکدام از آنها در اختیارم نیستند.پایگاه مقاومت بسیج خیابان شهید مدرس،یکی از مدارس ابتدایی و کوچه ای در این خیابان بنام شهید حجت نامگذاری شده اند. یادش گرامی باد!
بخشي ازوصيت نامه شهيد :
روزی میتوانم پاسدار واقعی باشم که در عمل اثبات کنم آنهم با شهادت و نثار خون خود ، خدایا توما را آفریدی و ترا شکر که مرا مسلمان خلق کردی و وجودم را به عشق علی و اولاد معصومینش سرشتی و در خط حزب خود (حزب ا…) ودرخط انقلاب قرار دادی و لباسم را از پارچه ی سبز و زیبای بهشتی براندامم پوشاندی و مرگم را شهادت در راه خود قرار دادی.
خدایا شهادت خالصانه و مخلصانه ام را از من قبول بفرما.
خدایا توبخشنده ای . گناهانم را ببخش و بیامرز.
برادران ، جبهه ها را خالی نگذارند، خوف از مرگ رابه دل راه ندهید و عشق و علاقه به زندگی را از دل برانید و این را از من بشنوید که امروز بهترین چیزها که مورد رضای خداوند هست ،حضور شما در جبهه هاست.
برادران ، مادر و پدرعزيزم را تنها نگذارید و سعی کنید فرزندانتان را در خط اسلام و انقلاب قرار دهید
به همسرم بگوئید که از او تشکر می کنم که در این مدت کوتاه زندگی با من همسنگرم بودی و همواره بیاد خدا دلم را زنده میکردی و مشوق من به جهاد در راه خدا بودی و در مقابل ياوه گویان صبور باش و با اخلاص مطیع امر خدا .
از خدا میخواهم که تو پدر و مادرم را جزء صالحین و شهداء قرار بدهد و بدانید که من همیشه برای شما دعا خیر می کنم.
اطاعت از خدا کنید و واجبات را هرچه مخلصانه و رابطه خود را باخدا نزدیکتر و پیام خون مرا به امت اسلام برسانید و در مشکلات صبور باشید و تو همسرم زینب وار حامی و خادم انقلاب باش.
سلام مرا به برادرعزيزم حسن (اسیر) برسانید و بگوئید آرزوی دیدار مجدد او را داشتم .
خدایا همه ما را عاقبت بخیر بنما، عزیزان مرا در آرامگاه ملامجدالدین نزد همسنگرانم دفن کنید تا از وجود آنها خدا ترحمی بمن بنماید و بعد از پیروزی جنگ ، سلام مرا به آقا امام حسین (ع) و پدرش علی بن ابیطالب (ع) برسانید و بگوئید من به عشق او شهید شدم و تا مرا در محشر یاری نماید.
خدایا لحظه شهادت ذکر خدا را در زبانم جاری بنما شما را بخدا می سپارم و سعی کنید در دنیا معصیت نکنید و از یاد خدا دورنشوید . اگر احتیاج به کفن نداشتم حتماً با لباس فرم سپاه دفنم کنید.