۱۸ سال در بخش ICU بیمارستان امام ساری

image_pdfimage_print

روز پنج‌شنبه در هشتمین روز از آذرماه ۹۷ و در یک هوای بهاری، راهی بیمارستان امام خمینی(ره) ساری شدم، هماهنگی‌ها از قبل انجام گرفته بود و با یک تماس تلفنی، به‌اتفاق آقای فریدون فهیمی به بخشICU  قدم گذاشتیم.

آنجا قرار بود اتفاقات خوبی بیفتد؛ محمدرضا فهیمی پسر آقای فهیمی است، ۹ خرداد ۷۹ و در حالی‌که محمدرضا هفت سال بیشتر نداشت و در کلاس اول ابتدایی درس می‌خواند، در یک تصادف قطع نخاع می‌شود و بعدها فهمید که خاله و دو پسرخاله‌اش را در آن تصادف از دست داد.

پدرش می‌گوید: محمدرضا ۲۵ آبان‌ماه ۲۷ ساله شد و حالا ۱۸ سال است که در بخش ICU  بیمارستان امام ساری بستری است، فریدون فهیمی برایم گفت که پسرش عاشق سرسخت پرسپولیس و نساجی مازندران است و از کودکی به این دو تیم علاقه خاصی دارد.

و اما قسمت جالب ماجرا در این است که روز پنج‌شنبه هشتم آذرماه در هفته چهاردهم از لیگ برتر فوتبال ایران(خلیج فارس)، تیم‌های نساجی مازندران و سپیدرود رشت در واقع باید در یک دربی شمالی به مصاف یکدیگر می‌رفتند، محمدرضا به‌دلیل علاقه‌ای که به تیم نساجی و اصراری که برای دیدن این بازی حساس داشت، همه چیز برای انتقال او به ورزشگاه آماده شد و این موضوع برای پرستاران و کارکنان بخش ICU چیز تازه‌ای نبود زیرا او برای بازی‌های حساس پرسپولیس و نساجی مازندران هر طوری که شده باید خود را به ورزشگاه برساند.

* «یهICU  داریم و یه محمدرضا»

ساعت نزدیک ۹ صبح بود، سید رضا دلاوری یکی از پرستاران بخش، کنار تخت محمدرضا ایستاده است و با او صحبت می‌کند، او می‌گوید: سه سال است که محمدرضا را می‌شناسد و «یهICU  داریم و یه محمدرضا».

سعید فرجی نیز از پرستاران همین بخش است و محمدرضا را پسری شوخ‌طبع با روحیه جنگندگی، امید، مردانگی و مقاومت توصیف می‌کند که البته عشق غذا خوردن دارد و عاشق پیش‌بینی نتایج تیم‌های مورد علاقه‌اش است.

محمدرضا قرار است که پیش از رفتن به ورزشگاه، سری به خانه پدری بزند، جایی که تا هفت سالگی‌اش را در آن می‌دوید و بازی می‌کرد، خانه‌ای در روستای «سیف‌کتی» قائم‌شهر که در ۱۵ کیلومتری این شهرستان قرار دارد.

او از اینکه به خانه و پس از آن به ورزشگاه می‌رود، حس خوبی دارد، محمدرضا از پرستاران بخشICU  رضایت دارد، اگر از او بپرسید که آیا از این وضعیت خسته شدی؟ با لبخندی که بر لب دارد پاسخ می‌دهد: «زیاد بهش فکر نمی‌کنم».

در مدتی که آقای فهیمی از اتاق بیرون رفت تا پیگیر آماده‌شدن آمبولانس، تخت و دستگاه‌های انتقال محمدرضا به قائم‌شهر شود، او نیز فرصت را غنیمت شمرد و سؤالاتی از من پرسید! یکی اینکه چه‌طور می‌شود با یک‌سری برنامه‌های پُرمخاطب تلویزیونی ارتباط بگیرد.

از او پرسیدم: «مثلاً کدوم برنامه»؟ گفت: «حالا خورشید» که رضا رشیدپور مجری آن است را خیلی دوست دارم، مدتی برای آنها ویدئوهایی از شرایط خودم فرستادم و از علاقه زیاد به رشیدپور گفتم، یکی از آنها باز شد اما پخش نشد و چند ویدئوی دیگر که اصلاً باز نشد، مدتی منتظر شدم ولی هیچ‌کدام پخش نشدند به همین دلیل خیلی از آنها دلخور شدم و یک ماه می‌شود برنامه حالا خورشید را نگاه نمی‌کنم، چندبار سعی کردم اما دلخوریم به‌حدی زیاد بود که نتوانستم نگاه کنم.

* پیامی برای رضا رشیدپور!

محمدرضا در صحبت‌کردن کم نمی‌آورد، شاید در نگاه نخست فکر کنی خبری از اطرافش ندارد ولی او را یک فرد کاملاً به‌روز و باهوش دیدم که چیزی را از قلم نمی‌اندازد.

محمدرضا از من خواست تا پیام دلخوری او را به رضا رشیدپور برسانم و اینکه به رشیدپور بگویم خیلی دوستش دارد و ای کاش یکی از ویدئوهایی را که به حالا خورشید ارسال کرده بود را پخش می‌کردند.

محمدرضا این را هم گفت که در بین مجریان تلویزیونی عاشق علی ضیاء و رضا رشیدپور است، او می‌داند که علی ضیاء پرسپولیسی است و از این بابت بیشتر دوستش دارد اما از اینکه ضیاء از ویتامین «ث» شبکه سه به «فرمول یک» در شبکه یک رفته است چندان رضایت ندارد و می‌گوید: ساعت پخش آن جوری است که نمی‌تواند این برنامه را نگاه کند اما گاهی در صفحات مجازی آنها را دانلود می‌کند.

او درباره دلیل علاقه‌اش به رضا رشیدپور و علی ضیاء می‌گوید: آنها فقط آدم‌های جلوی دوربین نیستند بلکه خیلی خوب بلدند با مردم ارتباط بگیرند و از این دست مجری‌های دلسوز و مردمی خیلی کم داریم.

* چرا فارس کمتر دچار تخلف می‌شود؟

محمدرضا خبرگزاری فارس را می‌شناخت و از من پرسید: «گاهی می‌شنوم که فلان انتشاراتی یا روزنامه و سایت تخلف کردن و توقیف شدن اما کمتر شنیدیم که فارس دچار تخلف شده باشه، دلیلش چیه»؟

گفتم: «از اینکه پیگیر رسانه‌ها هستی خیلی خوبه، خبرگزاری فارس یک رسانه ارزشی و مردمی هست، ما تخلف نمی‌کنیم اما ممکنه جایی اشتباه کنیم یا مطالبی منتشر بشه که به مذاق برخی‌ها خوش نیاد، به همین خاطر شکایت می‌کنن یا جوابیه و تکذیبیه می‌دن، در هر حال همیشه سعی کردیم مطالب مستند ارائه بدیم و اگر شکایتی شد پاسخی داشته باشیم، ضمن اینکه به‌دنبال شلوغ‌کردن نیستیم که چرا فلان وزارتخانه یا اداره‌کل و استانداری و فرمانداری یا نماینده مجلس از ما شکایت کرده بلکه همواره این مسائل را پیش‌بینی می‌کنیم و آماده پاسخ‌گویی هستیم».

* رسانه‌ها آزادی ندارند

محمدرضا با تأکید بر اینکه آزادی رسانه‌ها را نمی‌بینم، اظهار می‌دارد: گاهی حتی انتقادات نرم و سازنده رسانه‌ها و رادیو و تلویزیون با واکنش همراه می‌شود، به‌عنوان نمونه امثال رضا رشیدپور خیلی شفاف صحبت می‌کنند و مردمی هستند اما فلان نماینده مجلس به صدا و سیما نامه می‌زند که او چه حقی داشته، این‌جور صحبت کند؟

او می‌گوید: رسانه باید انتقاد کند چون مردم از این طریق متوجه خیلی چیزها می‌شوند، اگر به رسانه‌ها آزادی بدهند رابطه بین مردم و مسوول عمیق‌تر می‌شود اما فعلاً آزادی رسانه‌ها تنها در حد حرف است.

* خانم‌ها به ورزشگاه بیایند چه اشکالی دارد؟!

محمدرضا البته گریزی به موضوع حضور خانم‌ها در ورزشگاه‌ها زد و گفت: آقای فردوسی‌پور را مورد انتقاد قرار دادند که چرا موافق این موضوع است و در برنامه نود گفته بود به‌خاطر همین اظهار نظر «پدر مرا در آوردند»، فدراسیون فوتبال به‌دلیل فضای رسانه‌ای درباره عدم حضور بانوان در ورزشگاه، اجازه داد که در بازی پرسپولیس و کاشیما ژاپن، خانم‌ها وارد ورزشگاه آزادی شوند چون فدراسیون جهانی موضوع را رصد می‌کرد اما پس از آن اجازه ندادند و محدودیت قائل شدند.

به او گفتم: «اگر این‌ها را گفتی که من امروز با شما به ورزشگاه شهید وطنی قائم‌شهر بیایم، همین حالا بگویم که حالم خوب نیست و نمی‌توانم بیایم». و او لبخندی زد و گفت: «خب خانم‌ها به ورزشگاه بیایند چه اشکالی دارد»؟ عده‌ای می‌گویند هنوز زمان آن فرا نرسیده و سؤال من این است که مگر باید چه اتفاقی بیفتد تا زمانش برسد؟!

* هم فست‌فود را دوست دارد و هم دست‌پخت مادر را

فهیمی در بخش دیگری از گفت‌وگو از علاقه خود به فست‌فود گفت و اینکه غذاهای بیمارستان را دوست ندارد، از یک کاتالوگ حاوی منوی غذاهای مختلف رستورانی روی تخت او مشخص بود که زیاد اهل سفارش غذا است اما این را هم گفت که عاشق دست‌پخت مادرش است و غذاهای سنتی مادر را خیلی دوست دارد.

محمدرضا در کنار مادر

* آهنگ‌های غمگین حالم را فوق‌العاده می‌کند

این جوان باانگیزه درباره آهنگ‌های مورد علاقه‌اش نیز می‌گوید: آهنگ‌های غمگین گوش می‌دهم به این خاطر که حالم فوق‌العاده می‌شود، از او پرسیدم کدام خواننده‌ها را بیشتر دوست داری؟ گفت: «علی لهراسبی، محسن یاحقی و فریدون آسرایی»،«محسن یاحقی را فوق‌العاده دوست دارم و تمام نسخه‌های جدید آن را دانلود می‌کنم، اما آنها خیلی کم‌کار هستند و باید بیشتر آلبوم تولید کنند».

محمدرضا از علاقه خاص خود به گیاهان دارویی گفت، از شکر قرمز هم حرف‌هایی زد و اینکه در روستای آنها نیشکر کاشته می‌شود، او دوست دارد درباره خواص گیاهان دارویی بیشتر بداند.

* نیم‌نگاهی به قانون منع به‌کارگیری بازنشستگان!

محمدرضا سر صحبت درباره قانون منع به‌کارگیری بازنشستگان را باز کرده بود و می‌خواست باز هم از من سؤال بپرسد که آقای فهیمی و دو پرستار آمدند، به او گفتم: اگر می‌خواهی، این موضوع را نیز ادامه بدهیم! اما خندید و گفت: نه! فقط نمی‌دانم چرا پسر فلان مسوول مشمول این قانون می‌شود و پدر غیرمشمول است؟!

* وقت رفتن رسید

پدر آقای فهیمی و دو پرستار به نام‌های سعید فرجی و سید جبار قریشی وارد اتاق شدند، باید محمدرضا را برای رفتن به قائم‌شهر آماده می‌کردند، این دومین‌بار در ۱۸ سال گذشته است که او به منزل می‌رود.

پس از دقایقی، تست کردن دستگاه و مرتب‌کردن تخت محمدرضا، سرانجام همه‌چیز برای رفتن آماده شد، من به‌دلیل سرماخوردگی شدید نمی‌خواستم به‌اتفاق آنها با آمبولانس به روستا بروم اما اصرار آقای فهیمی و هم اینکه راه زیادی تا قائم‌شهر نبود و مایل بودم چیزهای بیشتری از محمدرضا بدانم، با آنها همراه شدم، از ICU که خارج شدیم، پرستاران و پزشکان یکی یکی می‌پرسیدند آقارضا را کجا می‌برید؟ آری! او ۱۸ سال است که در بیمارستان بستری است و نام‌آشنای پرستاران و پزشکان.

* توقف در مرکز شهر

آمبولانس به‌راه افتاد، پس از ۲۰ دقیقه به قائم‌شهر رسیدیم، برای دقایقی کنار کلانتری مرکز شهر توقف داشتیم؛ آنجا افرادی بودند که محمدرضا را می‌شناختند، دوستان و آشنایانی که به او روحیه می‌دادند.

چند سرباز و مأمور نیروی انتظامی و «دایی عباس» آمدند، آنها آقارضا را خوب می‌شناختند و می‌دانستند امروز برای دیدن بازی نساجی به قائم‎شهر آمده است.

یکی از لیدرهای سرسخت تیم نساجی به‌نام رحمت مرزبان نیز آمده بود تا محمدرضا را ببیند، او در این سال‌ها آن‌قدر برای تیم نساجی فریاد زد که دیگر برایش حنجره‌ای نمانده بود و خیلی سخت متوجه حرف‌های او می‌شدم.

بار دیگر آمبولانس به‌راه افتاد، یکی دو کیلومتر که از شهر دور شدیم جنگل با درختان رنگارنگ خودنمایی می‌کرد، به‌سمت ارتفاعات رفتیم و پس از حدود ۱۵ دقیقه به زادگاه محمدرضا رسیدیم، برای نخستین‌بار بود که به «سیف‌کتی» آمده بودم و نام آن برایم تازگی داشت.

* دیدارها تازه شد

دوستان و اقوام و آشنایان آمده بودند تا محمدرضا را ببینند، خیلی وقت بود که او را ندیده بودند، بوی اسپند فضا را پُر کرده بود، ترکیب قشنگ پاییز و گرمایی که به تابستان می‌زد و در این میان گاه‌گاهی باد خنک، یک هوای بهاری را رقم زده بود، آقارضا همانجا روی سکو ماند و یکی یکی دیدارها تازه شد.

شوخی‌ها و گپ و گفت‌های صمیمی ادامه داشت، محمدرضا نگاهی به دور و اطراف می‌انداخت و احوال همه‌چیز را می‌پرسید حتی باغ و حیوانات را.

زمان به‌سرعت می‌گذشت و اندکی که از ظهر گذشت، سفره ناهار پهن شد، مادر کنار تخت پسر نشست و به او غذا می‌داد، نمی‌دانم بین آنها چه حرف‌هایی رد و بدل می‌شد، لبخندهای آقارضا موقع غذا خوردن و چهره دوست‌داشتنی مادر، عاشقانه‌های زیادی داشت.

قرار شد ساعت ۱۳:۳۰ دقیقه آمبولانس به‌سمت ورزشگاه شهید وطنی حرکت کند تا بتواند زودتر از ترافیک شهر عبور کرده و به‌موقع به بازی برسد، آقای فهیمی یک توپ فوتبال زیبا را آورد و گفت: می‌خواهیم توپ را به ورزشگاه بیاوریم تا علی کریمی  روی آن را امضا کند.

من به منزل بازگشتم و با وجود اینکه بچه‌ها بیشتر مشتاق دیدن بازی هم‌زمان پرسپولیس و ماشین‌سازی تبریز بودند اما از آنها خواستم به تماشای بازی نساجی و سپیدرود رشت از شبکه مازندران بنشینند، محمدرضا پیش‌بینی کرده بود که چون دیدار در زمین نساجی است، این تیم باید برنده بازی باشد و البته به بازی تساوی نیز فکر کرده بود، بالاخره بازی با نتیجه ۲ ـ ۲ به پایان رسید.

پس از بازی، همان‌طور که برنامه‌ریزی شده بود علی کریمی به دیدن محمدرضا آمد و هم روی او را بوسید و هم روی توپ را امضا کرد، جوّ پُرهیاهوی ورزشگاه شهید وطنی، دیدن علی کریمی و مصاحبه‌های مختلفی که از او شد، برایش شیرین‌ترین لحظات است.

* مشکل بیمه محمدرضا حل شود

دیدار با محمدرضا فهیمی برایم درس‌آموز بود، برایش آرزوی سلامتی و شفا و طول عمر دارم، هوش و ذکاوت، تحلیل خوب مسائل روز، توجه به اطرافیان، شوخ‌طبعی، صراحت بیان، صبوری و روحیه جنگندنی و کنار آمدن با شرایط سخت از خصوصیاتی است که در او دیدم.

آقارضا فرزندی از فرزندان ایران‌زمین است که از بد حادثه سال‌ها است در بخش ICU بیمارستان بستری است، باید هم به او و هم به پدر و مادری که همچو کوهی استوار ۱۸ سال است قدکشیدن و بزرگ‌شدن او را در بیمارستان می‌بینند خداقوت گفت.

ورزشگاه شهید وطنی قائم‌شهر –  علی کریمی و محمدرضا

آقای فهیمی پدر محمدرضا برایم گفت که ۶ سال پیش بیمه خدمات درمانی پسرش از سوی بهزیستی قطع شد، آنها می‌گویند چون در بخش ویژه بستری است دیگر نمی‌توانیم هزینه‌ها را پرداخت کنیم، پس از آن زیر پوشش بیمه تأمین اجتماعی رفت و آن‌هم دو سالی می‌شود که قطع شده است.

پدر می‌گوید: هزینه‌ها بالا است، نامه‌ای به دفتر ریاست جمهوری و بیت رهبری نوشتم و منتظر پاسخ نهایی هستم، او همه تلاش خود را به‌کار می‌گیرد تا محمدرضا خوشحال باشد، ما نیز امیدواریم مسوولان راهی برای مشکل بیمه و تقبل هزینه‌های درمان محمدرضا بیایند و این خانواده «بیش از رنج مریض‌داری، رنج دیگری نداشته باشند».فارس

ح.م

این سایت توسط سید حسن موسوی کیاسری با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در حوزه های خبری فعالیت می کند

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

enemad-logo