مجتبی ۴ساله بعد از ۳۰ساعت سرگردانی در جنگل پیدا شد

به گزارش کیاپرس به نقل از روزنامه همشهری، از بعدازظهر جمعه گذشته که خبر گم شدن پسربچه ۴سالهای به نام مجتبی در جنگلهای ناهارخوران گرگان در شبکههای اجتماعی دست بهدست شد، جستوجوی تیمهای امدادی و مأموران انتظامی برای یافتن کودک گمشده آغاز شد.
گم شدن مجتبی، مردم استان گلستان را به یاد ناپدید شدن یسنا انداخت؛ دختربچه ۳ساله کلالهای که اردیبهشت امسال خبر گمشدنش در مزارع گندم جنجال زیادی در رسانهها به پا کرد و در نهایت جستوجوگران موفق شدند او را بعد از ۵روز زنده پیدا کنند. شاید به همین دلیل بود که همزمان با گمشدن مجتبی، اینبار در جنگلهای ناهارخوران گرگان، خیلی از مردم این شهر نگران سرنوشت او بودند.
مجتبی چطور گم شد؟
محمود حسنیار، پدر مجتبی میگوید: ما از سوی اقوام همسرم برای یک عروسی در روز سهشنبه ۱۲تیرماه، به شهرستان گرگان دعوت شده بودیم. بعد از پایان مراسم عروسی هم به اصرار اقوام قرار شد چند روزی برای تفریح و گشتوگذار در این شهر بمانیم. او ادامه میدهد: روز جمعه ۱۵تیرماه بود که برای تفریح به جنگل ناهارخوران گرگان رفتیم. حدود ۱۰خانواده بودیم و قبل از ظهر به حاشیه جنگل رسیدیم و در جایی اتراق کردیم. بعد از پهنکردن وسایل و جاگیرشدن، من و چند نفر دیگر برای جمعکردن هیزم به دل جنگل رفتیم.حسنیار ادامه میدهد: مدت کوتاهی در جنگل بودیم و بعد از جمعکردن هیزم برگشتیم و آنجا بود که همسرم پرسید: «پس مجتبی کجاست؟ او به ما گفته بود که دنبال بابا میروم.»
با شنیدن این جمله، وحشت به جانم افتاد. من متوجه نشده بودم که مجتبی بهدنبال ما راه افتاده است. با نگرانی به جنگل برگشتم، اما خبری از او نبود. هرچه گشتم و پسرم را صدا زدم، بیفایده بود. برگشتم و چند نفری را با خودم همراه کردم، اما او را نیافتیم. تا ساعت ۴بعدازظهر همگی بهدنبال او میگشتیم و وقتی پیدایش نکردیم، به کلانتری رفتیم.
جستوجو شروع میشود
با هماهنگی مأموران کلانتری مستقر در جنگل ناهارخوران، گروه امداد و نجات هلالاحمر گلستان به محل اعزام شدند و عملیات جستوجو را آغاز کردند.پدر مجتبی میگوید: در کنار آنها همه آن ۱۰خانواری که با هم به جنگل رفته بودیم، گروهی از محیطزیست و مردمی که از طریق شبکههای اجتماعی در جریان حادثه قرار گرفته بودند، همگی برای پیدا کردن مجتبی وارد جنگل شدیم. باورم نمیشد که مردم گرگان، اینطور برای پیدا کردن پسرم تلاش کنند. آنها فیلم و عکسهایی از پسرم در فضای مجازی و رسانهها منتشر کردند و در همه لحظات کنار ما بودند.
وحشت از تاریکی
هوا در حال تاریک شدن بود، اما هنوز اثری از کودک گمشده نبود. همین مسئله نگرانی خانوادهاش و حتی تیمهای امدادی را بیشتر میکرد. پدر مجتبی میگوید: وقتی هوا تاریک شد، ترس همه وجودم را فراگرفت. مدام با خود میگفتم که اگر پسرم در جنگل بماند، امکان دارد حیوانات وحشی به او حمله کنند. با این حال جستوجو در شب هم متوقف نشد و همه بهدنبال او میگشتیم و این جستوجوها حدود ۳۰ساعت طول کشید.
سگهای زندهیاب
با توجه به حساسیت ماجرا، ۱۸نیروی زبده هلالاحمر در قالب ۶تیم عملیاتی به همراه سگهای زندهیاب، ۵خودروی ویژه امدادی و موتورسیکلتهای کوهستان به عملیات جستوجو پیوستند، اما خبری از پسربچه ۴ساله نبود. پدر مجتبی ادامه میدهد: در همه این لحظات که وجب به وجب جنگل را برای پیدا کردن پسرم زیرپا گذاشته بودیم، مطمئن شدم که او در جنگل نیست و او را ربودهاند. با این فکر دلهره دیگری به جانم افتاد. آرام و قرار نداشتم؛ حتی مادرش چندبار از حال رفت و او را به بیمارستان بردیم.
حسنیار میگوید: بعد از آن شب جانکاه که نه ما و نه جستوجوگران چشم روی هم نگذاشتیم، با روشن شدن هوا امیدوار بودیم که بتوانیم پسرم را پیدا کنیم. از صبح تا عصر همه با تمام قوا بهدنبال مجتبی بودیم و حوالی ساعت ۵عصر شنبه بود که اعضای تیم امداد و نجات به ما گفتند همهجا را گشتهاند و خبری از مجتبی نیست.
با شنیدن این خبر، ته دلم خالی شد؛ البته عملیات متوقف نشد و آنها گفتند که تنها یک نقطه در بالای جنگل مانده که نگشتهاند. آنها گفتند که آن منطقه پوشیده از بوتههای تمشک تیغدار بوده و رفتن به آنجا سخت و دشوار است و فقط میتوان پای پیاده آنجا را گشت. گروههای امداد و نجات راهی آن منطقه شدند و ما که دیگر امیدی برایمان باقی نمانده بود، در انتظار خبر ماندیم.
پدر مجتبی اضافه میکند: ما با چشمان نگران منتظر بودیم، هر صدایی که میشنیدیم و هر تماس تلفنیای که گرفته میشد تنمان میلرزید و دعاگویان از خدا میخواستیم که پسرمان به سلامت بازگردد. حوالی ساعت ۶عصر بود که تلفنم زنگ خورد. با استرس جواب دادم و آنجا بود که بهترین خبر عمرم را شنیدم. به ما خبر دادند پسرم را زیر بوتههای تیغدار تمشک پیدا کردهاند و به دفتر امداد و نجات هلالاحمر بردهاند. او میگوید: سراسیمه به آنجا رفتیم و پسرم را درحالیکه در حال غذا خوردن بود، دیدیم و او را در آغوش گرفتیم.
زیر بوته تمشک همه را میدیدم
مجتبی که حدود ۳۰ساعت در جنگل گم شده بود، گفت که وقتی در جنگل پیش رفته و پدرش را پیدا نکرده، به بوتههای بزرگ و تیغدار تمشک رسیده و فکر کرده که اگر زیر آن بوتهها پناه بگیرد در امان خواهد ماند. او با زبان کودکانهاش میگوید که تصمیم گرفته بود، آنقدر آنجا بماند تا پدرش بهدنبالش برود و در این مدت، تمشکهای وحشی، تنها غذایی بوده که خورده است.
بهگفته پدرش، مجتبی زیر بوته تمشک با چشمان گریان از دور شاهد عملیات امداد و نجات بوده؛ حتی پهپاد را هم بالای سرش دیده و موتورسواران قرمزپوش را که برای پیداکردنش در جنگل به این طرف و آن طرف میرفتند، مشاهده کرده بود، اما چون همه را بیگانه میدانسته، بیرون نیامده و خودش را نشان نداده بود.
پدر مجتبی میگوید: چون به پسرم یاد داده بودیم که با غریبهها حرف نزند؛ از اینرو خود را مخفی کرده بود. حتی از او پرسیدم که وقتی هوا تاریک شد، نترسیدی؟ اما او که در کل شخصیت شجاع و نترسی دارد، گفت که نترسیدم و منتظر ماندم که مرا پیدا کنی. حسنیار درباره لحظه پیداشدن پسرش نیز میگوید: یکی از امدادگران که خود را به بوتههای تمشک رسانده بود، متوجه صدایی زیر بوتهها شد و وقتی بین بوتههای تیغدار را میگشت، ناگهان چشمان نگرانی را دیده که به او خیره مانده بود.
آن امدادگر میگفت که مجتبی صدایش درنمیآمد و در سکوت به او نگاه میکرد. او باور نمیکرده که زیر بوتههای درهمتنیده و تیغدار تمشک پسربچهای بتواند پناه بگیرد؛ چون با هر تکان تیغ در بدن فرومیرود. بعد هم توانسته بود با حرف زدن با پسرم، او را راضی کند از زیر بوتهها بیرون بیاید.حسنیار میگوید: پسرم حالش خوب است و ما راهی شهر خودمان هستیم و انساندوستی و احساس مسئولیت مردم گرگان را هرگز فراموش نخواهیم کرد.