صدای آن مردی که پشت تریبون گلایه ایستاد و عذرخواهی کرد از نفسی که دیگر سالهاست همراهی اش نمی کند ، صدای همان مظلومیست که لابه لای صداهای بلند جهان گم شده است . صدای خش داری که هر روز با اسپره ای آرام می گیرد و ما فراموشش کرده ایم .

http://www.shomalnews.com/photo/140763790256874852.jpg

شاید صدای آقای ” اصغری قاجار ” ، همان صدای جماعت سینه سوخته ی قلم به دستی است که باز در گرامیداشت دیگری ، پشت لبخند های پُردردشان سنگر گرفته اند .
انگار درک کاسه صبری که پس از سالها خاموشی و سکوت ، حالا لبریز شده است ، کار دشواریست. دشوار است که یک جانباز شیمیایی را قدر بنهیم و چشم هایمان را بر آلامش بیشتر بگشاییم . اینکه همدرد باشیم . مهربان باشیم .
نمی دانم … اما خوب است دست های هم را رها نکنیم و صدای هم را بشنویم . خوب است که واژه های ملموس جنگیدن و تنهایی و بیماری را درک کنیم . صدای مردی را که برای حفظ آسایش و سلامت این مرز و بوم ، بسیارازخود گذشتگی کرد وسالهاست که بی دریغ می نویسد و شمارگان کتاب هایش از تعداد انگشتان دو دست فراتر رفته است .
نمی دانم … اما می دانم خبرنگار جنگ ، انسان مقدسی ست . خبرنگاری که دلشکسته و بریده بریده از نامرادی روزگار فریاد سر می دهد که جنگ برای ما هنوز تمام نشده است . همان سربازی که دیوانی ازغزل های درد حالا در نگاهش موج می زند .
هفده مرداد دیگری هم آمد و گذشت . روز پاسداشت از مردان و زنانی که همه مان می دانیم باید از روی دست فداکاری ” قاجار” ها بنویسند . از روی دست ایثاری که ناب و ممتاز است . همان قاجارهایی که روزگاری با دلاوری و رزمندگی ، سرباز وطن شدند و برای مردمان این خاک ، جانبازی ها کردند و خرمشهر و تمام مردم ایران را به مهر خویش مدیون ساختند .
مدیون به آرامش و عافیتی که سالهاست پس ازعبور از جبهه تیر و خمپاره ، به ما ارزانی کرده اند ، هرچند حالا درآمدشان حتی کفاف اجاره بهای سرپناه شان را هم نمی دهد ، کفاف معالجه زخم هایی را که دیگر با اشک های بی شمار هم قرار نمی گیرند .
انگار برای خبرنگاری که از روزهای جور و جنگ می آید ، صلحی نیست ! برای نویسنده ای که تکه تکه اندوه اش حالا چون سیلی ، قامت صبر و سکوت اش را درهم شکسته است .
نمی دانم … اما شاید صدای آن مردی که پشت تریبون ایستاد و برای تمام خبرنگاران بی ادعا و دلباخته ، آبرو خرید ، صدای همان مرد ساده و بی ریایی که از پیچیدگی و طعم تلخ بی اعتنایی دوران حرف زد … صدای تمام آدم های رنج کشیده این حرفه باشد که سالهاست سعی می کنند با دلتنگی ها و ناملایمات این عرصه بسازند ، با تمام غم ها و کاستی هایی که هرروز با آن دست به گریبانند.
حالا که بغض یک خبرنگار شکست و غم در گلوی اهالی رسانه روان شد ، کاش کسی با دستان گرم و دوستانه بیاید و به روح مان آرامش بدهد . کسی که جنس فداکاری را می شناسد و آشنا را ، غریبه نمی پندارد.
حالا که مردی عاشق از دیار واژه ها برخاست و با کلماتی خیس ، راوی راستین دغدغه ها و تاریکی های این جهان زشت و زیبا گشت ، کاش کسی با گلدانی گل به ایوان ذهن مان پا بگذارد و برای سختی هایمان کمی آفتاب و لبخند پیشکش کند . کاش و هزاران ای کاش …

رقیه توسلی – خبرنگار روزنامه قدس

اشتراک این خبر در :